تمرین خودیابی معنوی

بیایید با قدرت تخیل یه عملیات ذهنی انجام بدیم و در عالم خیال، خودمونو جای آدمهایی قرار بدیم که خیلیا آرزوشونه جای اونها باشند. بریم ببینیم چی میشه امیدوارم که خوش بگذره ولی قبلش…
باید یه قسمت مغزتون رو از کار بندازید
اونقسمت که وقتی میخوای کارمهمی بکنی هی میگه ولش کن الانو بچسب تو رو چه به این حرفا.
این قسمت رو موقتا فلج کنید
خب چشمهامونو میبندیم و تصور میکنیم ادم مشهوری هستیم.
همه از ما استقبال میکنند همه دوستمون دارند هرجامیریم تحویلمون میگیرند تو شبکه های اجتماعی ملیونها دنبال کننده داریم و خلاصه خیلی آدم معروف و مشهوری هستیم خب؟ چند سال از این موضوع گذشته.
وهنوز مشهوریم. که چی؟ واقعا که چی؟ خب مشهوریم دیگه؟ خب بعدش؟ خب از زندگی لذت میبریم. تا کی؟ بعد چند سال دیگه این موضوع برامون تکراری میشه اونقدر که بیمعنا میشه برامون
یا بیاییم تصور کنیم آدمی هستیم که بدن بسیار سالمی داریم هیچ بیماری نداریم تناسب انداممون عالی و درجه یک . خب که چی؟ چند سال دیرتر میمیریم درسته؟ خب بعدش؟ میبینیم سلامتی بدنمون هم بیمعناشد
حالا آماده اید یه آدم ثروتمند بشیم؟ بریم
چشمها رو ببندید. خب؟ آدم ثروتمندی شدیم. اونقدر ثروت داریم که میتونیم هرچی دلمون خواست تهیه کنیم هیچ کمبودی هم نداریم. چه زندگی ای بهم زدیم چقدر خوش میگذره خونه های قصر گونه درآمد عالی خیال راحت .
خب بعدش چی؟
- هی به ثروتمون اضافه میکنیم. خب که چی؟کم کم تکراری میشه میخواییم چیکارکنیم؟ شاید بگید خب آقا کو تا اون موقع؟ خب داریم تصور میکنیم همون موقعیم دیگه. داریم آخرشو میبینیم.تصور کنید 50 سال گذشت دیگه معنایی برای زندگی جز داشتن ثروت نداریم ثروتی که کم کم از رنگ ولعاب جذابیت بیافته و برامون بیمعنا میشه دیگه خبری از دلخوش نیست.
واقعا این سوال جدی ای هست که از خودمون بپرسیم آخرش چی؟ حالا که چی؟ اگه میبینی برای پاسخ و توجه به این سوال مقاومت میکنی بدونید هنوز اون قسمت بیخیال شوی مغزتو ازکارننداختی
و اگه پاسخی براش نداشته باشیم قطعا یه جایی کم میاریم
وزمین میخوریم مثل خیلیا
به این گزارش دقت کنید. آقای رابین ویلیامز کمدین معروف سینمای هالیود آمریکا چند سال پیش در سن 63 سالگی براثر افسردگی خودکشی کرد. دقت کنید بازیگر هالیوود بود پس نباید از جهت ثروت و شهرت مشکلی داشته باشه کمدین بود یعنی باید اونقدر از جهت روانی شاد باشه که بتونه این شادی رو به بینندگانش انتقال بده اما در 63 سالگی خودش رو خلاص کرد. از چی؟ از بیمعنایی زندگی .
شاید بفرمایید خب بعضی از مسلمونها هم خودکشی میکنند پس اونا چی؟ بله اونها هم معنای زندگی رو نفهمیدند. دانششون ناقص بود
برای اینکه خدای نکرده این اتفاق برای ما نیافته و بتونیم درست و واقعی به سوال از چیستیها جواب بدیم باید بریم سراغ خود معنوی
معنویت یعی چی؟
بگید ببینم شما چه تصوری از معنویت دارید؟
ممکنه الان سریع ذهنتون سراع نماز و عبادات و روزه و کلا مناسک و اینها بره نیاز معنوی خیلی عمیقتر از این تصورات هستش. البته بعدا به نقش مناسک در تقویت معنویت میپردازیم اما
معنویت در یک بیان ساده یعنی معنا پیدا کردن زندگی .
و خودآگاهی معنوی یعنی دانستن معنای زندگیمون.
اینکه ما باور کنیم صرف نظر از رسیدگی به خودهای جسمی و روانی و اجتماعی ، برای چی داریم زندگی میکنیم؟ که چی بشه ؟
خود معنوی یعنی اون خودی که میدونه هدفش از زندگی چیه؟ اونهم هدف عالی و نهایی. خودی که میتونه جواب این «چی بشه ها » رو درست و واقعی بده و دل خوش ایجاد کنه. درسته اگه معنویت نباشه…. آدم… میتونه باچیزهایی سرخودشو گرم کنه و به تعبیری سرخوش باشه اما از دَرون غم آزار دهنده ای رو باید تحمل میکنه. غم نرسیدن به چیزی که تمام داشته هاش نمیتونند جای اونو پر کنند
ولی معنویت باعث دلخوشی میشه نه سرخوشی
به همینخاطره که میگیم
خودمعنوی در وجود ما سلطانه، جان بقیه ی خود ها است که اگه باشه بقیه این خودها هرچند لاغرهم باشند ولی زنده و پویاند.
با نشاط و رضایت تمام زندگی میکنند ولی اگر نباشه هرچی هم این خودها کامل و تپل و گُنده هم باشند ولی مثل مرده میمونند. جون ندارند مارو رشد بدند . بیمعناند.
پس انگار دو راه بیشتر پیش رومون نمیبینیم درسته؟
یکی اینکه فقط به خودهای دیگه بپردازیم که قطعا هممون نمیتونیم به اون سطح کامل و بینقض برسونیمشون و اگر هم رسوندیمشون عاقبتمون ممکنه همونی بشه که بیان شد
وراه دوم اینه که در بین این چهار خود
بیشتر به خود معنویمون بپردازیم . اونوقت خودهای دیگه در هر قدواندازه ای هم باشند خیلی مهم نیست
مهم اینه که ما میدونیم داریم چیکار میکنیم میدونیم چه مسیری رو داریم میریم میدونیم حکمت مشکلات چیاست به هزاران سوال آزار دهنده ی ذهنمون میتونیم جواب بدیم تصمیمهامونو درست میگیریم
زندگیمون چارچوب پیدا میکنه از کمبودها نمیترسیم تو سختیها کم نمیاریم و هزاران هزار ثمرات دیگه. از جمله اینکه با وجود مشکلات و گرفتاریها تو همین حیات مادیمون زندگی پرنشاط و رضایتبخش و مقدس و دوست داشتنی ای رو بدست میاریم.
شاید افراد متدینی که وضعیت مالی خوبی ندارند رو دیده باشید که باوجود فقر و نداری اما آدمای پرنشاطی هستند.
یه روز یکی از دوستان بنده رو برای برنامه ای دعوت کرد شهرشون. برنامه که تموم شد دوستم گفتش که برای ناها ر پدرم منتظرتونند بریم خونشون. راه افتادیم رسیدیم به خونه پدر ایشون یک خونه ی محقر ولی باصفه شاید حدود 50 یا 60 متر بود دررو زدیم پدرشون در رو باز کردند و استقبال گرمی از ما کردند وارد که شدیم دیدم بنده خدا سفره ای انداخته و یه املت خوشمزه ای هم تدارک دیده بود باور بفرمایید اینقدر این پیرمرد با صفا و شاد بود که تو اون یکساعت کلی خندیدم و خوش گذشت…
از جهت علمی هم ثابت شده بسیاری از روانشناسان مثل آقای اسپیلکا و پارگامنت تاکید دارند که براساس یافته های علمی افراد دیندار و مومن و معنوی سطح رضایتمندیشون به مراتب بالاتره از بقیه افراده
حتی برخی روانشناسان صاحب نامی که میونهی خوبی با مذهب و معنویت ندارند اخیرا به این نکته اعتراف کرده اند
از طرفی بنظر میاد خیلی مقرون به صرفه هست که برای تربیت فرزندانمون هم از مدل تربیت معنوی بهره ببریم تا تربیت مادی.
چون به هر صورت ما که نمیتونیم تمام انتظارات مادی فرزندانمون رو براورده کنیم اگه معنوی تربیت نشند ممکنه همیشه طلبکارمون باشند ولی اگه تربیت معنوی داشته باشند این معنویت کمبودها رو جبران میکنه پس مقرون به صرفه است.
خب تا اینجا چی گفتیم؟
در رابطه با خودهای چهارگانه صحبت کردیم و اهمیت رسیدگی به هر کدوم ولی گفتیم خود معنوی از همه اونها مهم تره و اگه میخواهیم تو هر شرایط مادی هستیم از زندگیمون لذت ببریم باید بیشتر به خود معنویمون برسیم