بنی اسرائیل و حکومت سلیمان نبی

پس از حضرت موسی علیه السلام حضرت یوشع نبی رهبری بنی اسرائیل را در دست گرفت. هرچند در آن زمان بنی اسرائیل دچار اختلاف و گسستگی شده بودند اما یوشع نبی توانست انسجام دوباره ای بر قوم خود ایجاد نماید.در ادامه هم اختلافات جزئی در بین بنی اسرائیل وجود داشت اما به برکت تجربیات این قوم و همچنین رهبری حکیمانه ی پیامبرانی همچون یوشع نبی و 15 نفر دیگر عصری طلایی و منحصر بفردی را برای بنی اسرائیل خلق نمودند بنام « عصر داوران ». نتیجه ی این انسجام و وحدت رسیدن بنی اسرائیل به حکومت و سلطنتی الهی شد در زمان حضرت سلیمان نبی علیه السلام. این سلطنت نمونهی کوچکی بود از حکومتی که تمامی پیامبران به دنبال تحقق آن بودند.برپایی معبدی عظیم بنام بیت المقدس بعنوان مرکز حکومتی توحیدی پیامبر خدا ، تسخیر اجنه و در بند کردن شیاطین که دشمنان بنی آدم محسوب میشدند، قدرت گفتگوی با پرندگان و دیگر موجودات، تسخیر باد ، کرامتها و معجزات مختلف چه از طرف خود سلیمان نبی و چه از طرف شاگردان مکتب الهی او همچون عاصف ابن برخیا[1] ثابت نمود حکومتی که بدست صالحان صورت گیرد باعث آبادانی مادی و معنوی و رشد فزاینده ی همه انسانها در ابعاد مختلف خواهد شد. پس برای افرادی که حکومت الهی صالحان را نشدنی یا ناکارآمد و در حد یک شعار تلقی میکنند تجربه ی ملک سلیمان نبی میتواند پاسخ مناسبی باشد.
با مبارزاتی که حضرت سلیمان علیه السلام در مقابله با ساحران و جادوگران شروع نمود شیطان هم آموزشهای خود را توسعه داد. تعداد قابل توجهی از بنی اسرائیل علاقه مند به یادگیری سحر و جادو شدند و همینها در مقابل حکومت سلیمان علیه السلام قرار گرفتند.
هرچند این گروه با برخورد جدی سلیمان نبی مواجه شدند و بساط سحروجادویشان توسط آن پیامبر به آتش کشیده شد اما هیچگاه تفکر آنها از بین نرفت و این تفکر تبدیل به مکتبی به ظاهر عرفانی شد بنام کابالائیسم که بعدا شیطان پرستی و در ادامه فراماسونری از همان جریان فکری منشعب گردید.لازم به ذکر است که در همین خطِ جبهه طاغوت امروزه با نسل جدید آن تفکر مواجه هستیم بنام «صهیونیسم بین الملل» که میراث حرفه ای همان جادوگران و شیاطینی هستند که در دوران سلیمان نبی به کار اغوای مردم مشغول بودند[2]
با رحلت سلیمان نبی حکومت بنی اسرائیل بخاطر اختلاف بین این قوم پایان یافت. دقت داشته باشیم صحبت از افول قومی است که عاجزانه ظهور منجی خود را از خداوند متعال خواستند و خواسته شان مستجاب شد و با صبر و وحدت و استقامتی مثال زدنی تبدیل به قدرتی شدند که شیطان هم نتوانست مانع تحقق حاکمیت آن به رهبری سلیمان نبی شود. اما بازهم حربه ی قدیمی شیطان یعنی اختلاف بدنه ی این قوم قدرت مند را نه تنها ضعیف نمود بلکه آنها را از قومی موحد و عزتمند تبدیل به حزب شیطان[3] کرد. جبهه حق با حضور پیامبران بسیاری فعالانه به هدایت این قوم پرداخت اما این قوم ظالمانه ترین رفتارها را نسبت به این فرصتها اعمال نمودند و تنها در بین الطلوعین یک روز هفتاد پیامبر را به شهادت رساندند و سپس به محل کارشان رفته و زندگی عادی خودرا ادامه دادند[4] گوییا هیچ اتفاقی نیافتاده.
این بنی اسرائیل تغییر هویت داده شده دچار بحرانهای متعددی از جمله تسلط پادشاهان مختلف برآنها و شکستهای متعددی شدند که در خلال همین حوادث تورات به آتش کشیده شد. ایم گذشت تا اینکه تعدادی از بنی اسرائیل از فرصتی مناسب استفاده کردند و به اورشلیم مهاجرت نمودند. در بین آنها شخصی بنام عزرای کاهن به عنوان رهبری مذهبی و مقتدر با توجه به سوخته شدن تورات اصلی دست به طراحی شریعتی جدید زد و توراتی جدید را تدوین نمود از اینجاست که ما با دین یهود بجای دین حضرت موسی و یا حتی بنی اسرائیل آشنا میشویم.[5]
خب! در اینجای تاریخ با پدیده ای مواجهیم به اسم دین یهود. دینی منحرف ولی پذیرفته شده. گروهی از قوم موسی اما با کتاب و دین تغییر یافته. قومی که قرار بود راه انداز حاکمیت الهی باشد اکنون تبدیل به حذب شیطان شده. خطرناکتر از همیشه.این قوم هرچند تحت تسلط رم به سر میبرند اما بشدت آلوده به ظلم و فساد شده اند نشان این موضوع به شهادت رسیدن حضرت یحیی علیه السلام بدست یکی از رهبران یهود و همچنین عدم ازدواج حضرت مریم و باردارشدن او از طریق معجزه ی الهی نشان از فساد چشم گیر و نبود کفوی از بین بنی اسرائیل برای این بانوی پاک سیرت میتواند باشد. حتی به نظر میآید تولد مخفیانه ی حضرت عیسی علیه السلام بعنوان پیامبری موثر در زمینه سازی تشکیل حکومت جهانی صالحان، با وضعیت تهدیدآمیز آن زمان بدون ارتباط نباشد. چون انتظار ظهور منجی در بین بنی اسرائیل وجود داشت و ممکن است برخی منتظر فرصتی برای جلوگیری از تولد آن منجی از طریق ترور والدین آن حضرت میبودن که با آن معجزه الهی نقشه شان نقش برآب شد.
انحراف سراسر این دین را فراگرفته ولی متفاوت از انحرافات گذشته. انحراف نه در شکلی مشخص و نه در هیبتی واضح از نظر کفر و شرک مانند بت،نمرود و فرعون بلکه در پوشش دین. قومی هم به تبعیت از این شریعت جعلی به خیال خود راه درست را میپیمایند.
[1] . مانند قدرت الهی او در انتقال بارگاه ملکه ی شهر صبا به یک چشم برهم زدن.
[2] . تاریخ تمدن و ملک مهدوی ص 277
[3] . اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَئهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُوْلَئكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الخَْاسِرُونَ(مجادله 19)
[4] . بحارالانوار ج 44 ص 365
[5] .تاریخ تمدن و ملک مهدوی ص 294